یا امام رئوف ادرکنی
درڪنار پنجره فولاد هرڪس مےرسد
ڪربلا را درخیال خود تجسم مےڪند
ڪربلایے هرڪه شد از باب شڪر لطف تو
ڪربلا هم یادتو اےماه هشتم مےڪند
#یارضا_مارا_ڪربلایے_ڪن
#یاامام_الرئوف_ادرڪنے
ای عشق اول و آخرم حسین
•• ??? ••
#رحمتبهمادرمکهمرامجلستوبرد
اول بنـا نبـود ، چـنیـن #عاشـقت شوم
یک بار روضه آمدم و چنین در بدر شدم
#ایعشقاولوآخرمحسین❤️
سه چیز در همین دنیا به طور حتم به سوی انسان باز میگرد...
سه چیز در همین دنیا
به طور حتم
به سوی انسان باز میگرد…
1. ظلم و ستم
2. مکر
3. پیمان شکنی
اینها از آن تابشهایی هستند
که بازتابشان در همین دنیا
شامل حال انسان میشود
دهه شکوهمند فجر مبارک باد
فرارسیدن ایام مبارک فجر طلیعه ی آزادی ملت و محو استبداد و واپس راندن استعمار،
بر ملت بزرگ ایران مبارک باد.
یا ابا صالح
از تو گفتن ناب ترین عشق هاست
گر نیایی هجرت میکشد مرا
گر بیایی وصلت خواهد کشت مرا
ارزش نماز اول وقت
آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »
شهیدان الگوی جذاب جوانان
مهمترین سفارش طلبه شهید به دیگران
مهمترین سفارش طلبه شهید به دیگران
روحاني شهيد و بسيجي سرفراز باقر عبادي در سال 1347 در خانواده مذهبي و كشاورز در روستاي «جام خانه» از توابع شهرستان نكاء استان مازندران ديده به جهان گشود. دوران تحصيل ابتدايي را در روستاي خودش گذراند و ذوق و استعداد خاصي در خطابه و سخنوري در نهادش موج مي زد. در زمينه درسي از دوستانش پيشگامتر بود.
به موازات درس و تحصيل، علاقه خاصي به هنر بازيگري داشت و در اين مورد زبانزد دوستان بود. پس از اتمام دورة ابتدايي به خاطر اشتياق و تشويق اطرافيان رهسپار حوزة علميه ساري و مشغول فراگيري علوم و معارف شد. او در دروس حوزه پيشتاز و در همان دوران، عازم جبهة نبرد شد. پس از بازگشت از جبهه و حضور مجدد در حوزة ساري برای ادامه تحصیل راهي حوزة علميه مشهد در جوار امام هشتم علیه السلام شده و در نزد اساتيد آن دیار علم و دانش كسب فیض نمود.
با وجود حضور كوتاهش در حوزه دستي به قلم داشت و سخنور خوبي بود؛ وی هميشه عالمانه و عاشقانه سخنراني ميكرد. در اين زمان كتاب سفينۀ البيان را نوشت. او مادرش را هميشه به صبر و نماز اول وقت دعوت مي كرد و دوست داشت مادر را در نبود دو برادر اسير خود، ايوب و اصغر دلداري دهد. دوستان و آشنايان را به عدم حسادت و رعايت نماز در اول وقت دعوت مي نمود.
باقر عبادي مجدداً براي دفاع از اسلام و كشورش عازم جبهة كردستان و منطقه بانه شد تا مقدر الهي خود يعني شهادت در راه دوست را ببيند.
سرانجام در بهار طبيعت و در عمليات كربلاي 10 در 1366/2/1(بانه) بر اثر اصابت تركش، مرغ جانش از قفس تن آزاد و رها و در باغ ملكوت به جايگاه اصلي و ابدي واصل گشت.
«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»
بخشی از وصیت نامه طلبة شهيد: باقر عبادي
«السلام عليك يا ابا عبدالله، السلام عليك يا ثارالله»
پيام من به شما اين است كه دست از پيرجماران- اين فرشته تاريخ - برنداريد او كسي است كه شما را از ظلمت و تاريكي نجات داد، دست از او بر نداريد و اسلحه افتاده را برداريد و راه شهيدان را ادامه دهيد.
شما اي دشمنان بدانيد! از هر قطره خوني كه ريخته ميشود يك مبارزي بر خواهد خاست و فرياد جنگ جنگ تا پيروزي را سر خواهد داد و اسلحه افتاده را بر خواهد داشت.
مادرم! از شما ميخواهم، صبر كنيد كه خداوند صابرين را دوست دارد نماز را سر وقت بخوانيد و به نماز نگوييد كار دارم، به كار بگوييد وقت نماز است. اميدوارم خداوند آنقدر به شما صبر بدهد كه بتوانيد دوباره ايوب را ببينيد. دلم ميخواست آنقدر بجنگم تا بتوانم راه كربلا را باز كنم و بروم درِ زندانها را باز كنم و ايوب و اصغر را پيش شما بياورم. اگر خداوند شهادت را نصيب من كرد باز هم خوشحالم…
پيام من به شما هم محلي هايم اين است: با هم حسادت نورزيد، نماز را سر وقت بخوانيد، برايم طلب آمرزش كنيد و از برادران طلاب ميخواهم كه جبهه را فراموش نكنيد…
برادر شما باقر عبادي 65/12/16
دهه شکوهمند فجر مبارک باد
از نهضت قاطعانه روح الله
شد دست ستمگران ز ایران کوتاه
با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله
دهه شکوهمند فجر مبارک باد
خدایا
خدایا!
چگونه تو رابخوانم درحالی که من، من هستم (بااین همه گناه ومعصیت)
و چگونه از رحمت تو ناامید شوم درحالی که تو، تو هستی (باآن همه لطف ورحمت)
خدایا ...
خدایا …!
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،
نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ، تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند
و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی
و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !
چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم …
ای نمازگزار ...
امام صادق (علیه السلام ) :
ای نمازگزار! اگر بدانی با که مناجات می کنی ، هیچگاه از او روی نگردانی و پیوسته نماز خواهی خواند!
آب و آتش
ماجرای گردان زنان غواص!!!
وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهههای حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) بروی.
شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) متعلق به خواهران است به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد.
هنگامی که میخواست به سمت گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در اهواز مستقر است.
شهید ملکی بعد از شنیدن اسم «غواص» به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید، من را به گردان علیاصغر (علیه السلام) بفرستید، گردان علیاکبر (علیه السلام) گردان امام حسین (علیه السلام) این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازمالاجرا بود.
شهید ملکی در طول راه به این میاندیشید که «خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟ اصلا اینها چرا غواص شدهاند؟ یا ابوالفضل (علیه السلام) خودت کمکم کن.»
هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد، چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کرد.
راننده که از پشت سر شهید ملکی میآمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟
شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: «والله چی بگم، استغفرالله از دست این خواهرای غواص» …
راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض میکنند.
اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!
راوی : سردار علی فضلی جانشین رئیس سازمان بسیج
حجاب و عفاف زن موجب زیبایی و سلامت اوست
يک زن آلماني که به اسلام گرويده است ميگويد: اسم قبلي من زابنيه است ماجراي تشرفم به اسلام از اين قرار است که در آلمان در همسايگي ما يک خانواده مسلمان اهل ترکيه زندگي ميکرد. دختران آنها در مدرسه با من دوست بودند و با هم رفت وآمد داشتيم. وقتي به خانه آنها ميرفتم ميديدم آنها نماز ميخوانند. کم کم به واسطه آنها با اسلام آشنا شدم و در مسجد اسلامي هامبورگ به دين اسلام تشرف يافتم…
هر موجودي براي مصونيت يافتن از آسيب دشمن به دنبال پناهگاهي ميگردد تا در سايه آن احساس امنيت و آرامش کند. شما اگر يک لاک پشت را در نظر بگيريد، مشاهده ميکنيد که چگونه درون پوستي سخت و مقاوم است تا از گزند دشمن در امان باشد و چنان چه به طاووس بنگريد، متوجه ميشويد که طاووس تا وقتي پر دارد زيبا و قشنگ است، اگر پر را از او بگيري و عريان بشود، زيبايي خود را از دست ميدهد. حجاب براي زن همانند پر براي طاووس است. غنچه تا غنچه است، در حجاب است و هيچ کس هوس چيدن آن را نميکند؛ اما همين که حجاب را کنار نهاد وباز شد آنرا خواهند چيد. وقتي که چيدند، ممکن است آن را چند روزي در جاي مناسب قرار دهند اما ديري نميپايد که پژمرده و پرپر ميشود و آن را در سطل زباله ميريزند.
خواهران باحجاب هم همچون غنچهاند. هيچ کس دست طمع و تصرف به سمت آنها دراز نميکنند اما اگر اين حجاب را کنار گذارند مورد طمع ديگران واقع ميشوند.
اگر شما به ميوه بنگريد، متوجه ميشويد تا پوست برتن دارد مدتهاي زيادي دوام خواهد داشت. ولي وقتي پوست ميوهاي گرفته شود، دوام چنداني نخواهد داشت.
حجاب از نظر من همانند پوست ميوهاي است که تازگي و سلامت آن را حفظ ميکند تا زماني که زنها حجاب و عفت دارند، از طراوت و زيبايي و تازگي و سلامت بهره مندند.
حجاب براي من نه تنها زحمت و تحميل نيست بلکه يک اصل خدشهناپذير است که از عقيدهام سرچشمه گرفته و درصد دم عقيده و حجابم را براي زنان آلماني و براي همگان توضيح دهم. من دريافتهام که حجاب يک ارزش است و ارزشهاي ديگر در کنارحجاب به من ارزاني ميشود.
نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد
اگر زن یا مرد دارای اخلاق باشند، پس مساوی هستند با عدد یک= 1
اگر دارای زیبایی هم باشند، پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم= 10
اگر پول هم داشته باشند، دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم= 100
اگر دارای اصل و نسب هم باشند، سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم= 1000
ولی اگر زمانی عدد یک (اخلاق) رفت، چیزی به جز صفر باقی نمیماند!
شما دینتون رو فروختید ما خریدیم!!
شما دینتون رو فروختید ما خریدیم !!
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن»!
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار عرب که از دیدن چهره اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ما خریدیم.
شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت بر عموم مسلمانان جهان تسلیت باد.